Monday, October 27, 2008

یادداشهای روزانهٔ ما برای تو عشای عزیز


به رسم همه نامه‌ها ،میخوام از حال و هوای خونه برات بگم

‫مارال مومنی ، خواهر عشا مومنی، پنجم آبان ۱۳۸۷

"عشای عزیزم،باورم نمیشه که اینقدر دوری،آنقدر غیر قابل دسترس، که فقط میتونم برات نامه بنویسم،نامه‌ای که حتی به دستت نمیرسه"

لطفا برای خواندن متن کامل اینجا کلیک کنید.




دلتنگم برای اینکه ما در وطن خود غریب هستیم

رها مومنی ، خواهر عشا مومنی، پنجم آبان ۱۳۸۷


"تقدیم به خواهر عزیزم:

دلگیرم،خسته ام،پریشانم و دلتنگم "
لطفا برای خواندن متن کامل اینجا کلیک کنید



تو اصل هستی، بدل نیستی


‫روجا ، اول آبان ۱۳۸۷
"عشای عزیزم سلام

وقتی شنیدم که دستگیر شده ای شوکه شدم. این دیگر چه دنیایی است که یک دانشجو برای کار بر روی "پایان نامه اش حبس می شود؟!

لطفا برای خواندن متن کامل اینجا کلیک کنید

معترض به نابرابری، قربانی بی عدالتی

شهریار

آن شب پس از شنیدن خبر ناراحت کنندۀ بازداشت عشا در ایران، تا نیمه های شب با یکی از دوستان "مشترک گپ می زدم

"گریه می کرد و گلایه از دنیای ناعادلانه، چرا عشا باید در اوین باشه؟ واقعا چرا؟
لطفا برای خواندن متن کامل اینجا کلیک کنید


چشم به راهت می​مانم نازنین

مژگان

"هيچ ميدانی اولين بار صدایت را شنيدم بدون آن که ببينمت. صدایت محکم بود و رسا. يک جور اعتراض. شايد هم فرياد. همان صدایی که وادارم کرد سرم را بچرخانم تا صاحبش را ببینم، و تصويرت حک شد در ذهنم."
لطفا برای خواندن متن کامل اینجا کلیک کنید.

0 comments:

Post a Comment